به تازگی خواندن کتاب مینیمالیستِ دیجیتال را به پایان بردم؛ کتابی که همانطور که در گودریدز اشاره کردم، اگر بتوانم به توصیههای آن عمل کنم، قطعا زندگی بسیار باکیفیتتری خواهم داشت. در اواسط خواندن کتاب این فکر به ذهنم آمد که حالا که میخواهم عمل به این کتاب را شروع کنم، شاید بد نباشد که علاوه بر معرفی کتاب در وبلاگم، چالشی هم در این راستا درست کنم تا شاید کسانی دیگر هم که دغدغهای مشابه دارند، بتوانند در آن شرکت کنند و بهره ببرند. هر چند با توجه به ماهیت چالش و سختی آن، انتظار شرکت چندانی هم ندارم :) با این مقدمه میرویم سراغ اصل مطلب:
مینیمالیسم دیجیتال چیست؟ چرا باید به آن عمل کرد؟
احتمالا این اتفاق برای اکثر ما افتاده است که قفل گوشی خود را برای یک کار ضروری یا هر چیز دیگری باز میکنیم و بعد از مدتی به خود که میآییم میبینیم مدت زیادیست که سر گوشی خود هستیم و اپ و سایتی نمانده که در این مدت سرکی به آن نکشیده باشیم. همچنین اکثر ما تجربه کردهایم که گاهی از اینکه چقدر از زندگیمان در گشتن و پرسه زدن در دنیای مجازی میگذرد، به ستوه میآییم و دوست داریم که میشد برای مدتی از همهی این فضاها دور بمانیم. نکته این است که بر خلاف تصور ما که مشکل را از ضعف ارادهی خود برای کم کردن نقش این عوامل در زندگی میدانیم، در واقع این اعتیاد حاصل برنامهریزی و تفکراتی بسیار دقیق است. کتاب اینگونه آن را شرح میدهد:
مردم به دلیل تنبلی و بیهدف بودنشان نیست که تسلیم صفحهنمایش گوشیهایشان میشوند، بلکه بیلیونها دلار سرمایهگذاری شده تا آدم ها به دام فضای مجازی بیفتند و هیچ راه گریزی از آن نداشته باشند.
بله! در این زمانه، مطمئن باشید کسی از سر دلسوزی و برای ایجاد ارتباطات مفید هزینههای کلانی را که شرکتهایی نظیر اینستاگرام و... انجام میدهند تقبل نمیکند. بلکه هر ثانیه از وقتی که شما در گشتن در این فضاها میگذرانید، در واقع پولی است که به حساب این شرکتها ریخته میشود. شاید از زمان پیدایش آنها، حدسهایی در این باره میزدیم ولی هنگامی این حدسها به یقین تبدیل شد که چند مهندس که از این شرکتها خارج شده بودند، بر این فرضیهها مهر تایید زدند. نام این پدیده را اقتصاد مبتنی بر توجه گذاشتهاند که تعریفش این است: "اقتصاد مبتنی بر توجه توصیف کنندهی حوزهی تجاریای است که با جلبتوجه مشتریان و بستهبندی و فروش ان به تبلیغکنندگان، کسب درآمد میکند." شرکتهایی که از این نوع اقتصاد درآمدزایی میکنند، تیمی از متخصصین را در اختیار دارند که با تحقیقات خود به دنبال نقطه ضعفهای ما هستند تا هر چه بیشتر ما را به سمت چیزی که دوست دارند بکشانند. مثالی آورده شده است که ابتدا رنگ نوتیفیکیشن فیسبوک آبی بود ولی کسی چندان توجهی به آن نمیکرد تا اینکه پیشنهاد تغییر رنگ آن به قرمز داده شد و از آن موقع توجه به آن بسیار زیاد شد. همین دانستن اینکه رنگ قرمز بیش از هر رنگ دیگری توجه انسان را جلب میکند، یک مثال ساده است از اقدامات بسیار پیشرفتهتر و پیچیدهتری که این شرکت ها برای جلب توجه ما و درآمدزایی از آن استفاده میکنند. کتاب آن را اینگونه توصیف میکند:
ما در واقع وارد مسابقهی تسلیحاتی نابرابری شدهایم که در آن فناوریهای جدید به استقلال فردیمان تجاوز میکنند و با دقت هر چه بیشتر به شکار نقطه ضعف دیرینهی مغز ما میپردازند و ما همچنان سادهانگارانه خیال میکنیم فقط مشغول ور رفتن با موهبتهای رسیده از جانب خدایان خنگ و بیآزار فناوری هستیم.
اما شاید بگویید خب طوری نیست؛ ما از خدمات خوب آنها داریم استفاده میکنیم و آنها هم از آن درآمدزایی میکنند. مشکل چیست؟ اینجاست که نویسنده دلایل متعددی میآورد تا ثابت کند که هر چه از فضای مجازی کمتر استفاده کنیم، موفقیت و بهتره و لذت بیشتر نصیبمان خواهد شد.
دلایل به ظاهر چیزهای سادهای هستند که ما هم میدانیم. ولی مشکل این است که معمولا فقط آنها را میدانیم و به طور جدی به این که راهی برای حل آنها پیدا کنیم فکر نکردهایم.
یکی از آنها این است که گشت زدن در دنیای دیجیتال، ما را از فعالیتهای ارزشمند دیگری که لذت بیشتری هم به ما میدهند محروم میکند. در کافه روبروی دوستی که چندین ماه است او را ندیده ایم نشستهایم، ولی حواسمان به جواب دادن به پیامهای کسی دیگر است. در سینما داریم فیلم تماشا میکنیم ولی بیشتر حواسمان به این است که دوستمان در استوری خود چه فعالیتی را به اشتراک گذاشته است و هزاران مثال دیگر. در واقع ابزار دیجیتال، از کیفیت فعالیتهایی که دوستشان داریم میکاهند.
دلیل دیگری که کتاب آورده مربوط به زمان است. تئوری در اقتصاد جدید وجود دارد که ثورو در کتاب "والدن" آن را مطرح کرده. او میگوید: " هزینهی هر چیز، میزان زمانی است که من اسمش را عمر میگذارم؛ چیزی که باید آن را فورا یا در طولانی مدت با چیزی که میخواهید معاوضه کنید." تا قبل از این در اقتصاد، هزینهی هر چیزی را معادل پولی که برای آن صرف میشود میدانستند اما ثورو گفت که عوامل مهمتری نیز وجود دارد. زمانی که ما از عمرمان صرف فعالیتی میکنیم و هیچگاه نیز بازنمیگردد، اگر ارزشش بیشتر از پولی که برای آن صرف میکنیم نباشد، کمتر نیست. حال به این فکر کنید که ما چقدر از عمر خود را صرف اسکرول کردن صفحهی موبایل خود و در جستوجوی چیزهای به دردنخوری میکنیم که به هیچوجه ارزش این حجم از زمان را ندارند.
دلیل دیگری که مطرح شده، شاید جنسش کمی متفاوتتر از قبلیها باشد. این استدلال میگوید که استفادهی درست و اگاهانه از فناوری لذت بخش است. اینکه ما نیز بتوانیم مانند هر شخص دیگری به استفادهی افراطی از دنیای دیجیتال بپردازیم ولی به طور ارادی این کار را نکنیم و مسیر دیگری را برای زندگی خود انتخاب کنیم، در مغز ما به عنوان فعالیتی ارزشمند قلمداد میشود و از این کار لذت میبریم.
همچنین یک دلیل بسیار مهم دیگر این است که ذهن ما طوری ساخته نشده است که همیشه آمادهی هجوم گستردهی اطلاعات و دادهها باشد. گاهی باید همه چیز را کنار بگذاریم و فقط به ذهنمان فرصت بدهیم که در این دنیای پرهیاهو کمی استراحت کند و از همهی اخبار و جنجالها فاصله بگیرد.
حال بر فرض اینکه شما متقاعد شده باشید که باید بازنگری در سبک زندگی خود انجام بدهید، احتمالا این سوال برایتان پیش آمده که حال باید چه کنیم؟ چگونه این عادتها و رفتارهایی که کتاب حتی آنها را به تیکهای عصبی و گاه رفتارهای اعتیادآور تشبیه کرده را ترک کنیم؟ کتاب پاسخ داده است: با فلسفهای به نام مینیمالیسم دیجیتال.
نویسنده گفته است که تغییرات کوچک برای حل مشکلات بزرگ ما در ارتباط با فناوری کافی نیست. چرا؟ به سبب همان جاذبهی مهندسیشده ی اقتصاد مبتنی بر توجه کاربر و همچنین عدم راحتی ناشی از کنار گذاشتن راحت طلبی ما. طبق گفتهی نویسنده این عوامل آنقدر سرعت ما را کاهش میدهند تا بالاخره تا خط شروع عقب نشینی میکنیم. احتمالا شما نیز این تجربه را داشتید که سعی کردهاید با روشهای موجود در اینترنت کمی از این فناوریها دوری کنید. روشهایی مثل گذاشتن موبایل در جایی دور از خودتان یا غیرفعال کردن صدای پیامها و غیره. ولی احتمالا برای شما نیز نتیجه مانند اکثر افراد چندان رضایتبخش نبوده و بعد از مدتی عمل کردن به آنها، باز به رفتار خود بازگشتهاید. حال در این جا فلسفهای مطرح شده است که به ما راه این تغییر بزرگ را نشان میدهد؛ یعنی مینیمالیسم دیجیتال.
در یک تعریف کلی که کتاب برای آن بیان کرده، مینیمالیسم دیجیتال فلسفهای است که با آن زمانتان در فضای مجازی را روی تعداد کمی فعالیت به دقت انتخابشده و محدود متمرکز میکنید. فعالیتهایی که کاملا از چیزهایی که برای شما ارزشمند هستند پشتیبانی میکنند و باعث میشوند با رضایت تمام بقیهی چیزها را کنار بگذارید. مینیمالیستهای دیجیتالی که از این فلسفه استفاده میکنند، همواره با خودشان نکات منفی و مثبت استفاده از یک نرمافزار را سبک سنگین میکنند. اگر برنامه یا ابزار جدیدی کوچیک ترین مزاحمتی ایجاد کند یا تمرکز را به هم بزند، مینیمالیست به سرعت بیخیال آن میشود. همچنین اگر برنامهای در راستای چیزی باشد که برای فرد ارزش دارد، باز هم از یک امتحان سخت عبور میکند: آیا استفاده از آن فناوری بهترین روش برای پشتیبانی از آن ارزش است یا نه؟ اگر جواب منفی باشد، فرد تلاش میکند آن را بهینه سازی کند یا دنبال گزینهی بهتری باشد.
حال کتاب برای عمل به این فلسفه دستورالعملی را ارائه کرده است که اولین گام برای آن، یک پاکسازی دیجیتال است. دورهای که هنگامی که نویسنده آن را اجرا کرد، حدود 1600 نفر در آن شرکت کردند و به گفتهی شرکتکنندگان، اثرات بسیار مفیدی بر آنها داشته است. این فرآیند پاکسازی که همان قسمت چالش هم هست، دارای سه مرحله به شرح زیر است:
1- یک دورهی سی روزه را در نظر بگیرید و در استفاده از فناوریهایی که در زندگیتان ضروری نبوده و اختیاری هستند، تعطیلی موقتی ایجاد کنید.
2- طی این وقفهی سی روزه، فعالیتها و رفتارهایی که در شما حس رضایت ایجاد میکنند و برایتان معنا و مفهوم دارند، بررسی و کشف کنید.
3-در پایان این دوره، فناوریهای اختیاری را به زندگیتان یرگردانید و از یک فهرست خالی شروع کنید. برای هر فناوری که مجددا وارد زندگیتان میکنید، ارزشی را که به زندگی شما وارد میکند تعیین کرده و مشخص کنید که چطور میتوان به شکلی از آن استفاده کرد که مقدار این ارزش را به حداکثر برساند.
در ادامه راهنماییهایی که کتاب برای هر بخش گفته است و ممکن است دربارهاش سوال داشته باشید را میآورم و بعد هم تمام :)
گام اول: احتمالا اولین سوالی که در مورد این مرحله پیش میآید، این است که کدام فناوریها اختیاری حساب میشوند؟ بهتر است اول برویم سراغ تعریف فناوری در این کار. منظور از فناوری همهی وبسایتها، برنامه ها و ابزارهای دیجیتالی است که از طریق صفحهنمایش کامپیوتر یا گوشی همراه به منظور سرگرمی، اطلاعرسانی و یا برای برقراری ارتباط استفاده میشوند. پس از شناسایی فناوریهایی که استفاده میکنید، نوبت به فیلتر کردن آنها به منظور حذف فناوریهای اختیاری است. شیوهای که نویسنده گفته این است که فناوری اختیاری است، مگر این که حذف موقت آن به طور قابلتوجهی فعالیتهای روزانهی زندگی حرفهای یا شخصی شما را مختل کند یا به آن آسیب برساند. پس دستهای که شامل این فناوریها میشوند را به مدت سی روز کنار میگذارید. ولی دستهای هم هستند که ما واقعا به آنها نیاز داریم، مثلا شبکه اجتماعی که از طریق آن از کارهای دانشگاه یا مدرسهمان مطلع میشویم و غیره. برای این دسته باید زمانی از روز را مشخص کنید تا بدانید دقیقا کِی و چگونه میتوانید از آنها فقط برای امور ضروری استفاده کنید. خواهید دید که در طول این دوره مدت زمانی که شما قبلا فکر میکردید مربوط به انجام کارهای ضروریتان است، بسیار کاهش مییابد.
گام دوم: گام بعدی پیروی از این قواعد به مدت سی روز است. قطعا در اوایل دوره زندگی بدون فناوریهای اختیاری بسیار سخت خواهد بود. زیرا به گفتهی کتاب ذهن ما انتظارات مشخصی برای حواسپرتی دارد و در این مدت این انتظارها برآورده نمیشوند. با این حال طبق تجربهی گروه شرکتکننده، این سختی بعد از یکی دو هفته از بین میرود. شاید در مورد لزوم این دوره بپرسید که جوابی که کتاب داده است این است که بدون شفافیت ذهنیای که این دورهی پاکسازی ایجاد میکند، کشش اعتیادآور این فناوریها جلوی تصمیمات درست را خواهد گرفت. همچنین این دوره باعث میشود که شما مجددا فعالیتهایی که برایتان لذتبخش هستند را شناسایی کنید و بعد از دوره هم آنها را انجام دهید. تجربهی بروک، یکی از کسانی که در این دوره شرکت کرده است جالب است:
سیویک روز دور شدن از چیزها چشمم رو به روی واقعیت باز کرد، باعث شد که بفهمم توی این مدت چه چیزهایی از دست دادم. حالا که اینجا ایستادم و از بیرون به این موضوع نگاه میکنم، میبینم این دنیا چیزهای خیلی بهتری برای پیشکش کردن داره.
اما موفقیت در طی کردن این دوره ممکن نیست مگر اینکه شما فضاهای خالی که بر اثر ترک فناوریهای اختیاری به وجود آمده است را با فعالیتهایی جذاب پر کنید و البته گفته است که در اصل پیدا کردن فعالیتهایی که دوست داریم به عهدهی خودمان است.
گام سوم: اهمیت این گام کمتر از گامهای قبلی نیست. گاهی کسانی که این دوره را میگذرانند، پس از سی روز دوباره به همان عادتها و زندگی قبلی خود بازمیگردند که این کار اشتباه است. هنگام بازگرداندن فناوریها به زندگی خود، شما باید این سوال را در مورد هر فناوری بپرسید که: آیا این فناوری به طور مستقیم از چیزی که عمیقا برای آن ارزش قائل هستم پشتیبانی میکند؟ اگر دیدید که برای بعضی کارها راههای بهتری نسبت به استفاده از یک فناوری دیجیتال وجود دارد، آن راهها را انتخاب کنید. اگر قرار است از وضعیت دوستتان با خبر بشید، میتونید بهجای اینکه استوری اون رو چک کنید، یک تماس پنج دقیقهای با او داشته باشید. همچنین همانطور که در گام اول گفتم، میتوانید در استفاده از برخی فناوریها محدودیت اعمال کنید. مثلا با خودتان قرار بگذارید که من هر شب یک ربع تمام پیامهای تلگرامم را چک میکنم(مطمئن باشید بیشتر طول نمیکشه) به جای اینکه کل روز سی بار گوشی خود را در انتظار رسیدن یک پیام چک کنید.
سخن نهایی: اول تشکر میکنم از کسایی که پستی به این طولانیای را خواندند :)
دوم اینکه پیشنهاد میکنم به نوشتهی من اکتفا نکنید و کتاب را بخوانید. من تا جای ممکن سعی کردم از شاخ و برگ کتاب بزنم و فقط ایدهی اصلی کتاب را در اینجا قرار دهم ولی با خواندن کتاب، قطعا بیشتر متقاعد خواهید شد که چرا ما نیاز به کم کردن نقش فناوریهای جدید در زندگی خود داریم.
سوم اینکه خودم این دوره را از اول هفتهی دیگر شروع خواهم کرد ولی اگر کسی از شما خواست که در این چالش شرکت کند، میتواند کمی دیرتر هم شروع کند. از کسانی که دوست دارند این کار را انجام بدهند تقاضا میکنم که در کامنتها بگن و البته فکر میکنم همین که بدانیم کسان دیگری هم این کار را همزمان با ما انجام میدهند خود مایهی دلگرمیست. :)
و در آخر همانطور که اول پست گفتم، با توجه به سختی این چالش، از کسی به طور خاص دعوت نمیکنم و همهی شما دعوتید! :)