۲ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

۹۲

برای اولین بار دردی رو می‌کشم که حس می‌کنم از آستانه‌ی تحملم بالاتره یکم.

فقط باشه، که شاید یک روز برگشتم و گفتم این هم گذشت.

  • پرهام ‌
  • سه شنبه ۲۳ آبان ۰۲

آبان

زندگی عجیب‌وغریب شلوغی داشتم این چند وقت، و هی بین دانشگاه و خونه و درس خوندن و مصاحبه رفتن در تردد بودم. داشتم به سارا می‌گفتم که واقعا به دو سه روز استراحت نیاز دارم، و از اون طرف هم می‌دونم فقط همین دو سه روز وقفه کافیه تا روزهای بعدیش دیگه کاملا نابود بشم. پیشنهاد داد که می‌تونم صرفا فشارش رو کم‌تر کنم که منطقیه، ولی هنوز باید فکر کنم دقیقا چه شکلی.

یک‌شنبه یک جایی مصاحبه‌ی دوم‌ام رو دارم که من کلا به صورت رندوم و الکی رزومه فرستاده بودم و اطمینان داشتم که قرار نیست حتی تایید اولیه بشه. ولی خب فعلا که رفته جلو، و اگر این مرحله‌ش هم بره جلو دیگه واقعا جالب می‌شه :)) یکم سر این‌که دقیقا قراره چه شکلی باشه نگرانم، ولی امروز وقتی داشتم به سپهر می‌گفتم گفت که خیلی نگران نباش و تو با اختلاف پرتلاش‌ترین فردی هستی که من دیدم توی یاد گرفتن، و شما نمی‌دونید، ولی اصلا همین که همچین حرفی رو از هم‌خونه‌ای من بشنوید خیلی چیز جالبیه :)) و البته خیلی خوش‌حال‌کننده. به صورت کلی من از این‌که فرد پرتلاشی باشم و این قسمت ازم دیده بشه خیلی بیش‌تر خوشم میاد تا این‌که کسی صرفا به این اشاره کنه که خوبم توی کارم. انگار دید عمیق‌تریه، و می‌بینی که چی داره می‌گذره و چه وقتی گذاشته می‌شه تا یه فردی به یک‌جایی برسه.

دانشگاه خیلی خوش‌ می‌گذره، و واقعا نود درصدش به خاطر مهدی هست. امروز که داشتیم از آزمایشگاه می‌اومدیم بیرون،‌ گفت انقدر که این دو روز خندیده توی این چند ماه نخندیده بوده، و برای من هم همین بود. قبلا می‌گفتم بعید می‌دونم دوستی از دانشگاه برای بعد از این دوره هم برای من بمونه و باهاش در ارتباط باشم، ولی الان به نظرم مهدی کاملا پتانسیلش رو داره.

کانون موسیقی دانشگاه باز شده، و من دو تا تایم برای تمرین کردن رزرو کردم برای هفته‌ی بعد. آیپدم رو بعد از سه چهار ماه شارژ کردم تا بتونم نت‌هام رو ببرم، و کل این جریان واقعا خوش‌حالم می‌کنه. توی این حدود یک سال هر کسی می‌پرسید ازم در مورد پیانو و این‌که تمرین می‌کنی یا نه، من واقعا ناراحت می‌شدم که در موردش فکر کنم، و همیشه هم جواب می‌دادم که نه، ولی توی برنامه‌ام هست که بهش برگردم، و حالا بالاخره قراره بهش برسم. فکر می‌کنم یکی از تکه‌های بزرگی از زندگیم باشه که این مدت گم شده بوده و قراره دوباره تاثیرش رو ببینم.

الان چیز دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه، ولی تلاش خوبی بود برای نوشتن بعد از یک مدت نسبتا طولانی توی این‌جا.

  • پرهام ‌
  • چهارشنبه ۱۷ آبان ۰۲
عنوان وبلاگ نام کتابی از ایروینگ استون در مورد زندگی ون‌گوگ که با عنوان "شور زندگی" در ایران ترجمه شده.

 
موضوعات