۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

و همچنان، گذشتن و رفتن پیوسته

فکر کنم آدم همیشه یه ایستگاه‌های سنی برای خودش داره. حتی اگه مثل من تنبل باشه و روی کاغذ نیاره اونها رو ولی توی ذهنش باشه. من الان در اولین ایستگاهِ سنیِ خودم هستم. تابستون بعد از کنکور و میانه‌های هجده سالگی. و برای اولین ایستگاه، همه چی به نظر درست میاد. میدونی، شاید هم به خاطر این هست که توقع‌های زیاد و عجیب غریبی هم نداشتم. قرار نبود چیزی کشف کنم، کار بزرگی انجام بدم یا هر چی. قرار بود از نتیجه‌ی کنکورم راضی باشم مثلا. یا پیانو رو به خاطر کنکور کنار نگذاشته باشم. یا مثلا رشد کرده باشم و طرز فکرم بالغ‌تر شده باشه. و خب خوشبختانه به نظر همه‌‌ی این‌ها پیش اومده و این خوشحال کننده‌س. و به این فکر میکنم که احتمالا ایستگاه بعدی 22 سالگی باشه.


یه پست این‌جا در مورد مرگ دارم. یکی از بهترین پست‌های کل وبلاگمه به نظرم و خودم خیلی دوستش دارم. توی مصاحبه‌ها محمد(تد) گفته بود که از مرگ به خاطر خود مرگ نمی‌ترسه، بلکه به خاطر این ازش می‌ترسه که هنوز کلی کار مونده که انجام بده. کلی کتاب مونده که بخونه. من اون موقع برام عجیب بود یکم. دلایلی مثل اینکه از مرگ می‌ترسم به خاطر خود ذاتِ ناشناخته‌ش یا مثلا به خاطر اینکه عزیزانم اذیت میشن برام ملموس‌تر بود. ولی حالا بیشتر از هر موقعی حرف محمد رو می‌فهمم. حالا می‌فهمم که چقدر زیاد نمی‌دونم. چقدر کتاب نخونده دارم. چقدر علم یادنگرفته هست. چقدر موسیقی گوش‌نداده هست. فلسفه هیچی نخوندم. ریاضی هیچی نخوندم. توی هیچی عمیق نشدم. راستش وقتش هم نبوده و شاید تازه اول راهه برای این کارها. ولی همین می‌ترسونه منو. می‌دونم که چیزهایی که گفتم هیچ کدوم این شکلی نیستن که بگی آها، رسیدم به تهش، تمام شد رفت. ولی دوست دارم تا حد خوبی توشون جلو برم. 

یه روز که داشتم بهش فکر می‌کردم، این توی ذهنم اومد که خب تهش چی؟ مگه عالم و جاهل هر دو زیر خاک نمیرن با هم؟ مگه مریم میرزاخانی و هیتلر سرنوشتشون فرق داشت؟ ولی حالا می‌فهمم که واقعا قرار نیست تهش چیز خاصی بشه. قراره خودم راضی باشم تهش از همه چی و بگم آره، این همون چیزی بود که میخواستم. فکر کنم مردن با حس خوب خیلی بهتر باشه.


من کلا اهل اخبار نیستم. یعنی به نظرم کار خیلی احمقانه‌ایه که آدم سرشو بکنه تو برف و هیچی ندونه، ولی اینجوری هم نیستم که هر دقیقه اخبارو چک کنم و این‌ها. ولی هر چقدر میگذره و خبرهایی که حتی گذرا میرسه بهم، مطمئن‌ترم میکنه که تلاشمو بکنم و از این جا فرار کنم :)) راستش این کلا بحث عجیبیه. چند روز پیش داشتم به یکی میگفتم که واقعا احمقانه‌س که کاری کردن باهامون که آرزومون این باشه که از کشور خودمون، از خانواده‌مون، دوستامون و همه تعلقاتمون فرار کنیم و بریم یه جای دیگه. ولی خب واقعا نمیشه کاریش کرد. و من از اون دسته از افرادم که حتی یکم هم امیدوار نیستم که خب می‌مونیم و درستش میکنیم چون می‌بینم دور خودم کسایی رو که برای همین موندن و می‌بینم چه بلایی سرشون اومد. به قول پدرم، آدم مگه چند بار زندگی می‌کنه که بخواد این شکلی زندگی کنه؟ و البته، خداروشکر، به لطف عزیزان من از یه چیز راحتم و اون عرق ملی و این حرفاس. شاید هم درست نباشه،ولی خب کاریش نمیتونم بکنم. من با خودم فکر می‌کنم همیشه که چه گلی به سرمون زدن و می‌زنن که حالا من بخوام جبران کنم؟ :))


فرجه‌ی انتخاب رشته وحشتناک بود. واقعا وحشتناک و احتمالا یکم دیگه ادامه پیدا می‌کرد مغزم منفجر میشد. برای یکی دو تا از اولویت‌های اصلیم کاملا لب مرزیه رتبه‌م و همین کارو سخت‌تر کرده بود. فکر کردن به اینکه دانشگاهِ بهتر ارجحه یا رشته؟ آیا اصلا با علوم پایه خوندن کنار میام؟ اگه نتونم حجم ریاضیِ علوم کامپیوترو تحمل کنم چی؟ و کلی چیز دیگه. و در آخر هم چهار بار تغییر دادم اولویت‌هامو. ولی الان که بهش نگاه می‌کنم، به نظر میاد عاقلانه‌ترین انتخابو کردم. تا ببینیم به قول دوستم، چه دانشگاهی سعادت میزبانی از ما رو پیدا میکنه :))

 

  • پرهام ‌
  • يكشنبه ۳۱ مرداد ۰۰

در باب کنکور

خب من از سال پیش که خواندن برای کنکور رو شروع کردم گفتم سال بعد چه نتیجه‌م خوب شد و چه نه، یه پستی در موردش می‌نویسم. هدف؟ یکی کمک کردن به کسایی که قراره این مسیرو برن و دوم اینکه میدونم به سرعت همه‌ی این‌ها رو فراموش خواهم کرد.

ساختار پست چه شکلیه؟ من قید بعضی چیزهای مرسوم پست‌های کنکوری رو زدم. مثل معرفی منابع و شیوه‌ی خوندن دروس و اینا مثلا. به دلیل اینکه دو تا پست خیلی خوب، یکی از بنیامین و یکی از استیو هست در مورد این‌ها. ولی باز هم اگه سوالی در این باره داشتید(با توجه به اینکه فعلا جزو آخرین کنکوری‌های این مملکتم:))، توی اینجا یا تلگرام بپرسید. بیشتر پست حول خود اصل کنکور، چگونگی درست هندل کردنش و یه سری راهنمایی‌های اینطوری هست. در آخر هم یک سری تشکر از کسایی که امسال واقعا کمکم کردن و نیاوردن اسمشون کم‌لطفیه. و اینکه اگه براتون مهمه، من امسال رتبه‌ی ۱۴۲ منطقه‌ی یک رشته ریاضی شدم. و اینم بگم که این پست اولین و آخرین پست کنکوری وبلاگ خواهد بود. پس بریم که داشته باشیم:

1- سوسول‌بازی که نیست: اکثر کنکوری‌ها به دو دسته تقسیم میشن. یه سریشون کنکور رو خوب میدن و یه سری هم نتیجه‌ی خوبی نمیگیرن. اون دسته که کنکور رو خوب میدن معمولا تحت تاثیر نتیجه‌ی خوبشون قرار میگیرن، خستگیشون از تنشون در میره و چندان از این موضوع حرف نمیزنن. کسایی هم که خیلی خوب نمیدن، معمولا چندان میلی به صحبت در موردش ندارن. ولی من به عنوان کسی که تقریبا میشه گفت توی دسته‌ی اول قرار میگیره، بهتون میگم که سال واقعا سختی در انتظارتونه. و نه قراره شما از این حرف بترسید و نه هیچی، فقط به عنوان یه فکت گوشه‌ی ذهنتون داشته باشیدش. من دهم و یازدهم هم اینجوری نبودم که درس نخونم. نه، نسبتا میخوندم متناسب باز زمانش. و همیشه با خودم میگفتم خب چیش قراره سخت باشه؟ تو که الان هم داری درس میخونی، و چندان کم هم نمیخونی، خب سال بعد هم درستو میخونی میره دیگه! ولی نه، سال آخر واقعا فرق داره. و بزرگ‌ترین تفاوتش هم خود فشار و استرس کنکوره که واقعا در طول سال اذیت‌کننده هست. این مورد کم و زیاد داره ولی آخرش برای همه هست. من کسی هستم که کلا نصف زندگیمو توی استرس زندگی کردم و خب فشارش روی من مثلا زیادتر بود، و مثلا کسیو هم داشتیم که کمتر اذیت میشد از این موضوع. ولی آخرش برای همه وجود داره. و واقعا هیچ چیز دیگه‌ای برای مقابله باهاش وجود نداره به جز در حال زندگی کردن. یعنی به جای اینکه بشینید در طول سال به نتیجه فکر کنید، کلا رهاش کنید و سعی کنید هر روزی که میگذره شما تمام تواناییتون رو بذارید. اینجوری قدم به قدم و آروم آروم این مسیرو طی میکنید و کمتر هم اذیت میشید.

2- بدانید که همه‌چی طبیعیه: واقعا یکی از مهم‌ترین نصایح در مورد کل سالتون! :)) بذارید با مثال بگم براتون. ممکنه روزهایی باشن که شما واقعا حتی دلتون نخواد به کتاب نگاه کنید، ممکنه روزهایی باشن که فقط دلتون بخواد بشینید گریه کنید و بزنید زیر همه چی، احتمالا روزهایی خواهد بود که به سمت فلسفه زندگی میرید و میگید خدایا اصلا تهش که چی مثلا :)) و کلی چیزهای دیگه. بدونید که طبیعیه. بدونید که کلی آدم دیگه هم دارن با شما این رو تجربه میکنن و امکان نداره توی چیزی تنها باشید. همین دونستنه و به خود یادآوری کردنش باعث میشه که راحت‌تر بتونید این زمان‌ها رو بگذرونید و دوباره بلند بشید و ادامه بدید.

3- پیوستگی، پیوستگی، پیوستگی: رمز موفقیت شما در کنکور نه مهندس فلانیه که ریاضی درس میده، نه دکتر فلانیه که زیستو به روش‌های عجیب درس میده و نه هیچی. رمز موفقیتتون فقط توی یه کلمه خلاصه میشه: پیوستگی. یعنی میانه‌رو باشید. یعنی یه روز نشینید دوازده ساعت بخونید و روز بعد کلا درس رو بذارید کنار. سعی کنید یه ساعت مطالعه‌ی نرمال و نسبتا خوبی برای خودتون و با توجه به شناختی که از خودتون پیدا خواهید کرد داشته باشید، و هر روز حول و حوش همون ساعت بخونید. واقعا هیچ چیزی نمیتونه به اندازه‌ی این موضوع شما رو کمک کنه. من روزای تعطیل حدود نه ساعت و روزایی که مدرسه بود(مجازی طبعا :|) حدود پنج شش ساعت میخوندم. و حتی یه روز هم ساعت مطالعه‌ی من به یازده نرسید. حتی توی بازه‌ی نوروز و نزدیکای کنکور که معمولا میگن باید بیشتر بخوانید و این‌ها. ولی از اونور هم روزهایی که ساعت مطالعه‌ی کمی داشتم خیلی خیلی کم بود. خلاصه که تعادل رو رعایت کنید. فوق‌العاده کمک خواهد کرد بهتون.

4- فیلم، کتاب، فضای مجازی و مخلفات: بذارید دونه دونه جلو بریم. در مورد فیلم، من کلا آدم فیلم‌بینی نیستم اصلا. اگه مثل منید که خب هیچی. ولی اگه علاقه‌ی زیادی بهش دارید، باید کنترلش کنید. و بهترین روشی که من دیدم این دسته افراد اجرا میکنن اینه که مثلا بعد از آزمون‌های دو هفته یا سه هفته یه بارشون به عنوان جایزه میشینن میبینن. اینطوری توی طول بازه‌های بینش شما ته ذهنتون این رو خواهید داشت که تلاشمو می‌کنم الان ولی عوضش سه روز دیگه میتونم فلان فیلمو ببینم. یعنی راحت میتونه براتون تبدیل به یه موتور محرک بشه. در مورد کتاب، من خودم خوره‌ی کتاب بودم و هستم. و میدونم سخته، ولی بهتون پیشنهاد میکنم نخونید این یه سالو. البته اینم بگم که اول‌ها احتمالا بیشتر فرصتش رو خواهید داشت و هر چی جلوتر بره اصلا وقت‌ برای همچین کارایی کمتر میشه و بهش فکر هم نخواهید کرد. ولی کلا به نظرم یا نخونید یا فوق‌العاده محدود بخونید. چرا؟ یکی اینکه اگه کتاب جذابی دستتون بگیرید، پدرتون رو در میاره و مرتب میخواید ادامه‌ش بدید. یکی دیگه اینکه کلا خواندن رمان فوق‌العاده از درس خوندن راحت‌تر هست و اگه بخونید درس خوندن براتون سخت میشه. درباره‌ی فضای مجازی، تا جای ممکن هر چیز به دردنخوری رو بریزید دور. اینستا که اصلا جای بحث نداره، اکانتتونو پاک کنید بره پی کارش. اینستا واقعا یه سم واقعیه برای سال کنکورتون. در مورد بقیه‌شون هم، واقعا استفاده‌تون رو محدود کنید. من تلگرام رو کل سال فقط روی پی‌سی داشتم و همون هم بیشتر برای داشتن کانال‌های کنکوری و این‌ها بود. خلاصه مراقب سوشال مدیا باشید واقعا. اگه درست ازش استفاده نکنید واقعا میتونه کل سالتونو خراب کنه. فعلا همینا به ذهنم میرسه. ولی کلا در مورد چیزای این تیپی، مهم‌ترین چیز تعادل در استفاده ازشون هست.

5- نگه داشتن جان‌پیچ‌ها: البته جان‌پیچ یکم دور از معنای هری پاتریش، ولی منظور اینه که چیزایی که حالتونو خوب می‌کنه رو از دست ندید. برای هر کس هم میتونه متفاوت باشه. میتونه یک ربع دویدن باشه، میتونه گوش دادن به موزیک باشه، و یا هر چیز دیگه‌ای. برای من پیانو نواختن بود و واقعا وقتایی که توی بدترین شرایط روحی بودم هم کمکم می‌کرد. این چیزها فوق‌العاده توی پیمودن راه بهتون کمک خواهد کرد. و ننشینید فکر کنید که اگه مثلا من این یه ساعتو ورزش نمیکردم و درس میخوندم میتونستم n تا تست بزنم. باور کنید انرژی که این کارها میتونه بهتون بده باعث میشه ساعاتی که بعدش به درس خوندن میگذرونید خیلی مفیدتر و پربارتر هم باشه براتون. 

6- مشاور و کلاس: اول بریم سراغ مشاور. بذارید تجربه‌ی خودم رو اول بگم بهتون. من تا اواسط اسفند مشاور نداشتم. از تیر خودم برنامه مینوشتم و به مرور کامل دستم اومد چجوری باید یه برنامه‌ی خوب نوشت. ولی اواسط اسفند رفتم پهلوی یکی از مشاورای خوب اینجا چون مطمئن بودم برای دوره‌ی بعد عید و جمع‌بندی وسواس زیادم اذیتم خواهد کرد. و واقعا تاثیر مشاورم روی نتیجه‌ی نهایی زیاد بود. البته کاری که برام تا اواسط فروردین کرد رو هم خودم میتونستم انجام بدم، چون تازه وقتی رفتم پهلوش دیدم چقدر خوب برنامه مینوشتم و چقدر برنامه‌م نزدیک بوده به برنامه‌ی اون که یکی از بهترینای اینجاس، ولی صادقانه بعد از فروردین فوق‌العاده چه از لحاظ درسی و برنامه نوشتن و گنجوندن آزمون‌های زیاد و چه از لحاظ روحی بهم کمک کرد. مثلا کاملا آماده‌مون کرده بود که هر درسی ممکنه سخت باشه و اگه سخت بود باید چه کنیم و این‌ها و واقعا این باعث شد سر جلسه با اون ریاضی وحشتناک من اصلا هول نشم و خیلی منطقی عمل کردم نسبت به شرایط. در کل در مورد مشاور به نظرم بستگی به خودتون داره. اگه خودتون می‌تونید برنامه بنویسید و از همه مهم‌تر بهش پایبند بمونید، نیاز چندانی به مشاور نخواهید داشت. ولی در غیر این صورت، خب پیشنهاد میکنم داشته باشید. 

بریم سراغ کلاس. یکی از افتخارات من همینه که من یه کلاس هم برای هیچ درسی خارج از مدرسه نرفتم :)) و واقعا میگم، احتمال اینکه نیاز داشته باشید به این چیزا خیلی کمه. اگه حتی توی درسی ضعیف باشید یا معلمتون هم خوب نباشه، باز هم واقعا با تلاش بیشتر و تست بیشتر زدن کاملا میشه پوشوند اون رو. مثلا ما امسال دبیر افتضاحی برای حسابان داشتیم. افتضاح به تمام معنا واقعا. ولی من حتی برای این هم کلاسی نرفتم و به جاش خودمو با تست حسابان خفه کردم. و خب درسته که کلا حسابان وحشتناکی داشتیم و خیلی به درد نخورد، ولی آخر سال که کنکورها رو می‌زدم هیچی از بچه‌هایی که رفته بودن کلاس‌های دیگه کم نداشتم و حتی بهتر می‌زدم. از بس تست زیاد زده بودم براش و تیپ‌های سوال‌ها رو میشناختم. خلاصه پیشنهادم این هست که واقعا حتی‌المقدور از این چیزها دوری کنید و خودتون وقت بذارید. اکثر مواقع حتی وقت گذاشتن بیشتر برای چیزی باعث میشه عمیق‌تر و بهتر متوجه اون درس بشید. و این خیلی بهتر از چندین ساعت وقت گذاشتن برای کلاسه که استادش میاد یه چیزی میگه، چهارتا سوال هم مطرح میکنه و خودش حل میکنه و شما میگید عجب چیز خفنی بود و چقدر یاد گرفتم، ولی بعدش خودتون یه تست هم از اون درس نمیتونید بزنید.

7- یه سری موارد در هم: اولا اینکه آخرش هر شخصی با شخص دیگه فرق میکنه. ممکنه یه چیزیو فلان مشاور بگه و مثلا روی هشتاد درصد بچه‌ها هم جواب بده، ولی الزاما بدونید که برای شما هم قرار نیست جواب بده. منظورم اینه که کلا درگیر کلیشه‌ها نباشید. اگه میبینید درکتون شب‌ها بهتره، تا یکی دو ماه آخر به خصوص اگه‌ مدارس همچنان مجازی باشه هیچ مشکلی نداره که تایم خوندنتون رو ببرید روی شب. این حالا یه مثال ساده‌ش بود، ولی شما تعمیم بدید به همه‌ی مسائل این شکلی. یکی دیگه اینکه شما هم احتمالا با من موافقید که کنکور چیز آشغالیه در کل، ولی من به عنوان کسی که پشت سر گذاشتمش بهتون میگم که ارزش یه بار جنگیدن رو داره و میتونه چیزهای خیلی خوبی رو بهتون در ادامه‌ی زندگیتون بده و مسیرتونو هموار کنه. ولی باز هم میگم، واقعا سعی کنید همون یه بار باشه. این یک سال رو وقف این کار بکنید و تمام تلاشتونو بکنید تا بعدش دیگه چه خوب شد و چه نه، شما بدونید که تمام خودتونو گذاشتید سرش و دیگه بیشتر نمیشده. و بعد یک سال پرونده‌ش رو ببندید بره. و این رو بدونید از همون اول کار که ته تهش شما نه عددی هستید که توی سایت سنجش میبینید، نه رشته‌تون، نه دانشگاهتون و نه هر چیز دیگه‌ای. شما خودتون هستید و اشتباهه با این چیزها خودتون رو قضاوت کنید. توی طول سال تلاش کنید، اگه دوست دارید برای فلان رشته‌ی فلان دانشگاه هم تلاش کنید اصلا، ولی برای مواقعی که واقعا خسته هستید معمولا چیزهای عمیق‌تر از این حرفا می‌تونن شما رو دوباره راه بندازن. و اینکه، هر چی کنکور هم بد باشه، یه چیزیش خوبه و اون اینه که بعد یه سال شما رو واقعا رشد میده. و این رو نه فقط اطرافیان بلکه خودتون هم خواهید فهمید. ذهنتون بازتر خواهد شد، بزرگ‌تر خواهید شد، در برابر مشکلات صبورتر میشید و کلا مثل یه کوره‌ای می‌مونه که از اونورش انسان پخته‌تری تحویل میده. 

تشکرات: من واقعا نمی‌تونستم این مسیر رو بدون بعضیا طی کنم. تعداد افرادی که ازشون کمک گرفتم کم نیست، ولی بعضیاشون واقعا نقش فوق‌العاده زیادی داشتن برام امسال. بذارید از جنبه‌ی درسی شروع کنم. زهرا اول سال و بنیامین و علی در طول سال و این اواخر برای انتخاب رشته راهنمایی‌های خوبی بهم کردن. ولی واقعا بزرگ‌ترین کمک، النا و کانالش بود :)) واقعا دریابید این کانال رو. علاوه بر اینکه شما دقیقا هر چیزی که در مورد درست درس خواندن و مطالعه کردن که می‌خواید رو می‌تونید توی کانالش پیدا کنید، النا واقعا شخصیت الهام‌بخشی داره. ناامید نمیشه، در مواقع سخت تلاششو ادامه میده، خیلی سخاوتمنده توی شِیر کردن چیزای مفیدی که خودش پیدا میکنه، و واقعا اگه راهنمایی ازش بخواید هم تمام تلاششو می‌کنه که کمکتون کنه. خلاصه کلی چیز میتونید ازش یاد بگیرید.

و از لحاظ روحی، واقعا من بدون زنداییم و ستوده نمی‌تونستم امسال رو به خوبی رد کنم. یک بار هم نشد که من نیاز به کمک داشته باشم، پیششون برم و ناامید برگردم. به هر دوشون هم بارها گفتم که چقدر مدیونشونم، ولی از اونجایی که مجبورشون خواهم کرد که این پست رو بخونن، باز هم از این تریبون ازشون تشکر میکنم :)) 

تمام.

  • پرهام ‌
  • دوشنبه ۱۸ مرداد ۰۰
عنوان وبلاگ نام کتابی از ایروینگ استون در مورد زندگی ون‌گوگ که با عنوان "شور زندگی" در ایران ترجمه شده.

 
موضوعات