پرهام بیا، دکتر صدر شروع شد.
بابا، برام دکتر صدرو ضبط میکنی؟
من مهمونی نمیام، امشب دکتر صدره.
برای ما آن سوی نیمکت نبود. برای ما برنامهی دکتر صدر بود.
من از چهارم دبستان شما رو شناختم. مثل خیلیها با آن سوی نیمکت. برنامه که شروع میشد، فرقی نداشت کجا باشم، خونه، مهمونی یا هر جایی، میخکوب میشدم جلوی تلویزیون و شما رو میدیدم. و شما قصهگوی فوقالعادهای بودید. شما جوری چیزهایی که ما ندیده بودیم رو تعریف میکردید که کاملا لمسش میکردیم. شما با شور و حال و حرکات دست و سرعت گرفتنای عجیب صحبت کردنتون برای ما میگفتید. میگفتید از اینکه امسال طرفدار لسترسیتی هستید و به نظرتون حتی میتونه قهرمان بشه، از این که چقدر خوشبختیم که توی عصر مسی و رونالدو زندگی میکنیم میگفتید، از اینکه معنی طرفداری از یه تیم چیه میگفتید. و ما شما رو دوست داشتیم. خیلی زیاد.
بعد اون برنامه هم هر از گاهی توی برنامههای ورزشی میومدید و مثل همیشه، با همون شور و حال. جام جهانی قبلی کلی خوشمان بود که شما ایرانید و یکی از کارشناسای برنامه. برنامهای که عادل مجریش بود. عادلی که بعد از کنار گذاشتنش چندین بار گفتید حقش نبوده این رفتار باهاش و امیدوارید برگرده.
در طول یورو خبری ازتون نبود. و ما متعجب که چرا هیچکس ازتون دعوت نمیکنه که بیاین و بگید چرا فرانسه حذف شد، هلند حذف شد، پرتغال حذف شد. دو هفته پیش خبر آمد که شما بیمارید. خیلی دعا کردیم که خوب بشید. همهی ما عاشقان شما. ولی نشد. امروز خبر رفتنتون آمد. و من آخرین باری که گریه کرده بودم را یادم نیست، ولی امروز خیلی گریه کردم. گریه کردم که دیگر شما را نمیبینم. شمایی که به کسی نگفته بودم، ولی آرزو میکردم جای پدربزرگِ نداشتهام بودید. که هر هفته بیایید و ما را بنشانید و برایمان قصه بگید. با همان سبک خاص خودتان.
من نمیدونم واقعا دنیای دیگری داریم یا نه، ولی مطمئنم اگر باشد شما قطعا لایق بهترین جایگاه در آن هستید.
دلمان برایتان تنگ میشود.