۲ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

برای شما، دکتر صدر عزیز

پرهام بیا، دکتر صدر شروع شد.

بابا، برام دکتر صدرو ضبط می‌کنی؟

من مهمونی نمیام، امشب دکتر صدره.

برای ما آن سوی نیمکت نبود. برای ما برنامه‌ی دکتر صدر بود.

من از چهارم دبستان شما رو شناختم. مثل خیلی‌ها با آن سوی نیمکت. برنامه که شروع میشد، فرقی نداشت کجا باشم، خونه، مهمونی یا هر جایی، میخکوب میشدم جلوی تلویزیون و شما رو میدیدم. و شما قصه‌گوی فوق‌العاده‌ای بودید. شما جوری چیزهایی که ما ندیده بودیم رو تعریف میکردید که کاملا لمسش میکردیم. شما با شور و حال و حرکات دست و سرعت گرفتنای عجیب صحبت کردنتون برای ما میگفتید. میگفتید از اینکه امسال طرفدار لسترسیتی هستید و به نظرتون حتی میتونه قهرمان بشه، از این که چقدر خوشبختیم که توی عصر مسی و رونالدو زندگی میکنیم میگفتید، از اینکه معنی طرفداری از یه تیم چیه میگفتید. و ما شما رو دوست داشتیم. خیلی زیاد.

بعد اون برنامه هم هر از گاهی توی برنامه‌های ورزشی میومدید و مثل همیشه، با همون شور و حال. جام جهانی قبلی کلی خوشمان بود که شما ایرانید و یکی از کارشناسای برنامه. برنامه‌ای که عادل مجریش بود. عادلی که بعد از کنار گذاشتنش چندین بار گفتید حقش نبوده این رفتار باهاش و امیدوارید برگرده. 

در طول یورو خبری ازتون نبود. و ما متعجب که چرا هیچکس ازتون دعوت نمیکنه که بیاین و بگید چرا فرانسه حذف شد، هلند حذف شد، پرتغال حذف شد. دو هفته پیش خبر آمد که شما بیمارید. خیلی دعا کردیم که خوب بشید. همه‌ی ما عاشقان شما. ولی نشد. امروز خبر رفتنتون آمد. و من آخرین باری که گریه کرده بودم را یادم نیست، ولی امروز خیلی گریه کردم. گریه کردم که دیگر شما را نمیبینم. شمایی که به کسی نگفته بودم، ولی آرزو میکردم جای پدربزرگِ نداشته‌ام بودید. که هر هفته بیایید و ما را بنشانید و برایمان قصه بگید. با همان سبک خاص خودتان.

من نمیدونم واقعا دنیای دیگری داریم یا نه، ولی مطمئنم اگر باشد شما قطعا لایق بهترین جایگاه در آن هستید.

دلمان برایتان تنگ میشود.

  • پرهام ‌
  • جمعه ۲۵ تیر ۰۰

So hello from the other side*

سلام.

راستشو بخواین من میخواستم این‌جا رو بعد از کنکور کلا حذف کنم و روز بعدش هم برای همین کار اومدم توی پنلم. خواستم آخرین کامنتایی که گرفته بودم رو قبل از بستنش یه نگاه بندازم که دیدم شهریور سال قبل یکی از شما بعد از پستی که برای بستن اینجا تا بعد از کنکور گذاشته بودم کامنت گذاشته بود و ته کامنتش این بود: «حتما برگرد! نشه که یه دفعه کلا بری.» و منم قول داده بودم. و خب here I am :)).  تا ببینیم چه میشه.

شاید بدونید که کنکور خیلی عجیبی دادیم ما. از آموزشمون بگیر تا خود کنکورش که عملا باعث شد هر چی ریاضی خونده بودیم (که برای دانش آموز رشته ی ریاضی شاید حدود شصت درصد وقتش بشه) بره توی سطل آشغال :)). و خب انقدر عجیب بود که من حتی نمیتونم حدسی بزنم که رتبه‌م چه حدودی میشه. ایشالا که تهش خیره :)). (در مورد خود کنکور احتمالا بعدا یه پست جداگانه بنویسم.)

و خب فعلا توی این حالت برزخ طور فرندز میبینم، کتاب میخونم، میخوابم و انگلیسی و فرانسوی کار میکنم. و بعد از دو سال به لجن‌زار اینستا هم بازگشتم و فهمیدم چقدر جذابیتشو از دست داده برام. چرا برگشتم؟ چون توی اکانتی که قبلا داشتم آرشیو خیلی خوبی از قطعاتی که زده بودم درست کرده بودم و با پاک کردنش از دستش دادم (البته پشیمون هم نیستم بابتش). ولی دوست دارم دوباره یه همچین چیزی داشته باشم. و البته این دفعه برای در امان ماندن از گزند فامیل های همیشه در صحنه با اسم مستعارِ همین جا اکانتو زدم :)) احتمالا بعدا آیدیشو بذارم توی وبلاگم.

و همین.

پ.ن:  از یکسال پیش تعداد دنبال کننده‌م هیچ تغییری نکرده. من برام واقعا هیچ وقت این عدد مهم نبوده و نخواهد بود، ولی خب نمیشه انکار کرد که چقدر خوبید شماها واقعا! :))

*بچه ها یادداشت کنید: Other side استعاره از کنکور!

  • پرهام ‌
  • چهارشنبه ۱۶ تیر ۰۰
عنوان وبلاگ نام کتابی از ایروینگ استون در مورد زندگی ون‌گوگ که با عنوان "شور زندگی" در ایران ترجمه شده.

 
موضوعات