هر روز چیزهای جدیدی یاد می‌گیرم. یک هندی پیدا کردم که چند تا پلی‌لیست محشر داره، و دارم دومین پلی‌لیستش رو هم تموم می‌کنم تا برم سر تسک دوم‌ام توی شرکت. می‌دونی، من می‌دونم که فرد احتمالا فروتنی حساب می‌شم، ولی بعضی وقت‌ها این فروتنی تنه به تنه‌ی دست‌کم گرفتن می‌زنه، که احتمالا هم طبیعی باشه، ولی خب نتیجه‌اش جالب نیست. یعنی مثلا همین‌جایی که من قبول شدم دو سه تا دیگه از بچه‌هامون هم اپلیکیشن فرستاده بودن و رد شده بودن، ولی من این رو نمی‌بینم، و بعضی وقت‌ها می‌چسبم به این‌که بقیه دارن کلی پول در میارن و من نه، و کلا فاکتورهایی مثل متفاوت بودن مسیرهامون و چیزهای دیگه فراموشم می‌شه. در کل فکر نمی‌کنم حتی آدمی باشم که زیاد خودش رو با بقیه مقایسه می‌کنه. معمولا به مسیرم باور دارم اکثر اوقات اتفاقا، ولی خب بودن توی همچین محیطی هم احتمالا باعث می‌شه به هر حال که بعضی وقت‌ها توی این وضعیت ذهنی گیر کنم.

این چند روز که نتیجه‌های کنکور اومده، من توی کانال‌های مختلف نظرات مختلفی می‌بینم برای بچه‌هایی که تازه کنکور دادن راجع به دانشگاه و همه‌چی. دو سه روزی هست که فهمیدم یکی از دوست‌ها خیلی صمیمی من که دوازده سال مدرسه رو با هم بودیم، توی وضعیت خوبی نیست، که احتمال زیاد هم نتیجه‌ی تصمیمات نه چندان هوش‌مندانه و حتی احمقانه باشه. و بذارید دیدگاه خودم رو به عنوان یک کسی که نصف کارشناسیش رو تموم کرده بگم. همه‌ی مسیرها از درس نمی‌گذره قطعا. به نظرم اگر کسی برای هر چیزی Passion داره، در جهتش حرکت کنه و تلاش کنه، واقعا پتانسیل این‌که به جای خوبی برسه رو داره. ولی اگه مسیر خاصی توی ذهنتون نیست و نمی‌دونید قراره دقیقا چه کار کنید، به نظرم درس خوندن، و البته اصولی و درست و جدی خوندن، نه صرفا از سر وظیفه خوندن و رد کردن، واقعا گزینه‌ی امن و خوبیه. این دیدگاه الان خیلی طرفدار هم نداره. همه از این‌که ببین این همه آدم رو که این همه رفتن دانشگاه و فلان شدن و به هیچ‌جا نرسیدن حرف می‌زنن، ولی فاکتورهای خیلی مهمی این وسط مثل همون درست و اصولی درس خوندن، و جای نسبتا خوبی درس خوندن داره جا می‌افته. و نمی‌گم استثنا نداره این حرف. قطعا همه‌ی این افراد هم قرار نیست به جای خوبی برسن، ولی وقتی آماری بهش نگاه کنی، به نظرم درصد خوبی واقعا می‌تونن مزد وقت و انرژی که گذاشتن رو بگیرن. و بله، من هم از طرفداران این ایده هستم که توی دانشگاه خیلی چیزی یاد قرار نیست بگیرید. نمی‌دونم توی بقیه‌ی رشته‌ها چه شکلیه، ولی حداقل تا جایی که می‌دونم توی دانشکده‌های فنی حداقل قرار نیست واقعا ده درصد چیزی که ازتون قراره بعدا خواسته بشه رو یاد بگیرید. باید یک انرژی و همت و علاقه‌ای داشته باشید و خودتون وقت بذارید برای یاد گرفتن چیزها. ولی پوینت دانشگاه به نظرم به افراد دانشگاه هست، نه درس‌های دانشگاه. آدم‌هایی که شما سه چهارم سال صبحتون رو ظهر می‌کنید باهاشون فوق‌العاده فوق‌العاده زیاد نقش دارن توی مسیری که قراره برید، توی دیدگاهی که نسبت به رشته‌تون پیدا می‌کنید، و حتی توی رفتارهاتون و جهان‌بینی‌تون. بنابراین هیچ‌وقت فکر نکنید من این همه درس بخونم که برم دانشگاه که چی. به نظرم اتفاقا خیلی هم چیزها :))

و عزیزم، بعضی وقت‌ها که میام خونه، دقیقا وقتی کلید رو می‌اندازم توی در، این فکر میاد توی ذهنم که این واقعا خونه‌ی منه، و باورش عجیبه. باورم نمی‌شه که من دیگه قرار نیست از ظهر برم کتاب‌خونه تا برای شب بتونم جای خوبی برای ویدیوکال کردن داشته باشم. قرار نیست ذهنم درگیر همه‌ی چیزهای عجیب‌وغریب خوابگاه باشه. قرار نیست وقتی سرم رو روی بالش می‌ذارم هی به این فکر کنم که من این اتاق رو با چند نفر دیگه مشترکم. و من واقعا از ته دلم سر این خوش‌‌حالم. احتمالا انرژی واقعا خوبی رو ازم سیو کنه و بتونم سر چیزهای بهتری بذارم.