یه چیز جالب اینه که کلا همه‌چیز ساده‌تر از چیزیه که آدم توی ذهنش تصور می‌کنه. دارم می‌نویسم چون امروز دو بار این‌ خورده توی صورتم.

داشتم در مورد یه رفتاری که بعضی وقت‌ها ناخودآگاه نشون می‌دم توی یوتیوب سرچ می‌کردم امروز، و تقریبا امیدی هم نداشتم که به چیز خاصی برسم. سرچ گشتم و گس وات؟ ریخته بود کف یوتیوب :)) سه چهارتاشون رو دیدم و دقیقاااا به ریزرفتارهایی اشاره می‌کردن که من انجام می‌دم. واقعا جالبه که آدم خیلی وقت‌ها این اشتباه رو می‌کنه که فلان چیز منحصر به خودشه و توی تجربه‌ش تنهاست، و وقتی یکم می‌ره دنبالش یا تصادفا توی حرف‌های بقیه در موردشون می‌شنوه می‌فهمه که نه، انگار چیز مشترکیه. 

یا مثلا کلا من تقریبا همیشه می‌دونستم که پاییز و زمستون یه بلایی سرم میارن، ولی نمی‌رفتم پی‌اش رو بگیرم. امروز رفتم سرچ کردم و می‌بینم که به‌به، همه‌ی علائم seasonal affective disorder رو دارم، و یه سری راه‌حل هم گذاشتن برای این‌که مقابله کنی باهاش. حالا نمی‌دونم چقدر قراره دقیقا انجام دادنشون تاثیر بذاره، ولی واقعا آدم می‌مونه که چرا این همه وقت نمی‌رفت یه پیگیری کنه که چه خبره.

من واقعا تغییرات جالبی داشتم. از کسی که برای کسی جز خانواده‌ش پیانو نمی‌زد برای دوازده سال رسیدم به کسی که می‌شینه توی کافه پیانو می‌زنه و هیچ استرسی نمی‌گیره. و کلا به اندازه‌ی قبل فراری نیستم از این‌که گاهی در مرکز چیزها باشم. به شکل جالبی هم با این‌که سرم به شدت شلوغه، حس می‌کنم که ظرفیت هندل کردن چیزهای بزرگ‌تری رو دارم هنوز. انگار بعد از یک سال این سبکی زندگی کردن، دیگه برام عادی شده و این‌ شکلی‌ام که اوکی، مرحله‌ی بعدی رو بدید بهم :))

استوری‌های پیرمردم رو می‌بینم و این شکلی‌ام که تحمل کن مرد، زود میام و میام کنسرتت. واقعا یکی دیگه از نکات جالب اینه که یه آبسشن‌هایی رو از نوجوانی برمی‌داری و میاری توی بزرگ‌سالی و هنوز هم برات همون‌قدر هیجان‌انگیز هستن. یعنی من یه بار ۱۲ تیر ۹۷ پست شمیم رو دیدم که این مرد توی یخ‌ها داشت پیانو می‌زد، و از اون موقع برای هر آلبومش به اندازه‌ی همیشه ذوق دارم، و تقریبا برای هر آهنگش یه فضاسازی ذهنی دارم.

آره خلاصه.