کارهای زیادی رو به صورت همزمان دارم جلو می‌برم این روزها. یکم یاد سال دوم دبیرستان می‌اندازتم. فکر کنم به صورت کلی هم از روتین داشتن خوشم میاد، و الان تا حد خوبی روتین دارم. هر روز صبح بیدار می‌شم، کلاس صبح زودم رو می‌رم، و بعد توی راه شرکت کوئین گوش می‌دم. می‌رسم و به کیانوش و علی سلام می‌دم، قهوه می‌ریزم، و سوئیچ می‌کنم به پلی‌لیست بی‌انتهای کلاسیکم. الان دیگه من و حیدر قدیمی‌ترین افراد تیممون هستیم، و عملا همه‌چی دست ماست، که جالبه واقعا تجربه کردنش. رابطه‌ی من و حیدر جالبه. فکر می‌کنم واقعا پتانسیل خوبی داشت که رقابت ناسالمی بینمون باشه. ما با هم وارد شرکت شدیم، و من اون موقع‌ها به وضوح پایین‌تر بودم ازش‌. ولی توی چند ماه اخیر به شکل جالبی یاد گرفتم و الان دیگه هم‌سطح حساب می‌شیم تقریبا. و نکته‌ی جالب اینه که حدود شصت درصد چیزهایی که یاد گرفتم از حیدر بود. دیدن آدم‌هایی که بدون هیچ چشم‌داشتی چیزهایی که بلد هستن رو در اختیار آدم‌ها می‌ذارن خیلی جالب بوده برام همیشه. پریروز داشت می‌گفت که من خیلی ازت یاد گرفتم، و این دیگه خیلی جالب بود. توی یکی از اپیزودهای اخیری که از علی بندری داشتم گوش می‌کردم، داشت از win-win game توی روابط سیاسی می‌گفت، و یکم من رو یادش می‌اندازه. یا اون حرفی که همیشه جادی می‌زنه در مورد این‌که توی جامعه‌ی موفق تک‌فردها رشد نمی‌کنن؛ همه با هم میان بالا و رشد می‌کنن. توی ذهنم این‌ها رو به خیلی چیزهای دیگه تعمیم می‌دم، مثل این‌که این‌که می‌خوام توی چه جامعه‌ای زندگی کنم.

داشتم از روتین می‌گفتم. معمولا برمی‌گردم از سر کار، و توی راه به آهنگ‌های جدید گوش می‌دم. می‌رسم و یکم پیانو کار می‌کنم، کارهای دانشگاه رو انجام می‌دم، و یکی دو قسمت از علی بندری می‌بینم، و شب‌ها حرف می‌زنیم.

اگه احیانا به نظرتون نرسید، خیلی زیاد و ترسناک دارم موسیقی گوش می‌دم. معمولاً یکم بیهوده به نظرم می‌رسه که پیش افراد اشاره کنم به این‌که چقدر موسیقی توی زندگیم مهمه. جمله‌ی کلیشه‌ایه فکر کنم. ولی واقعا با موسیقی زندگی می‌کنم.

مدیر محبوبم داره می‌ره، و این ناراحتم می‌کنه. با مدیر جدیدم جلسه داشتم، و داشتم می‌گفتم من چقدر با مهارت‌های نرم و سخت کیانوش کیف کرده بودم و چقدر چیز یاد گرفتم. گفت سر مهارت‌های نرم خیلی تعجب می‌کنه، چون افراد زیادی سر همین مورد باهاش مشکل داشتن. می‌فهمم چرا. یه سری چیزها مثل مستقیم و بدون تعارف حرف زدن، و حتی گاهی aggresive بودن سر کار هست که من خوشم میاد، و افراد زیادی رو دیدم که خیلی استقبال نمی‌کنن ازش.

امیدوارم بتونم توی بهار یه سفر برم.