توی کانال نوشته بودم دلم می‌خواد هر ماه اول ماه یه پستی مثل ماهنامه بنویسم و بگم ماه قبلش چه کردم و ماه بعدش میخوام چه کنم، ولی خب قطعا هم وقت و هم حوصله‌ش رو ندارم که هر ماه این کار رو انجام بدم. ولی دیروز به ذهنم رسید فصلنامه نوشتن می‌تونه ایده‌ی خوبی باشه. و این شد که حالا شما دارید اولین فصلنامه‌ی این وبلاگ رو می‌خونید :دی

پاییز چه کردم؟

دانشگاه؟مثلا دانشجو شدم :)) میگم مثلا چون واقعا هنوز اون تفاوته رو حس نکردم. هنوز جو دانشگاه رو ندیدم، خوابگاهی ندیدم، خیابون انقلابی نرفتم و هیچی. پشت مانیتور بودم، دو سه تا کلاسی که دوست داشتم رو دیدم و عمومی‌ها رو یا کد زدم یا خوابیدم :)) و بله، کد زدم. خیلی هم زیاد کد زدم. و می‌دونی، سی رو تا الان دوست داشتم. معمولا خیلیا به خاطر اینکه زبان نسبتا آسونی نیست نمی‌پسندنش ولی من دقیقا به همین دلیل که یاد گرفتن هر چیزی که پدرمو در میاره دوست دارم، تا الان باهاش حال کردم. و خب کلا دیدن روند پیشرفت خودت توی هر چیزی حال میده. اینکه از یه پرینت کردن به حل کردن مسائل نسبتا پیچیده می‌رسی. اگه کانسپت پوینتر رو هم به سلامتی رد کنم و کامل بفهممش، دیگه واقعا من و سی دوستی عمیقی برای چند سال آینده خواهیم داشت. الگوم رو احتمالا بذارم استاد کارگاهمون. بچه‌ی باحالیه. 22 سالشه و سال اول ارشده، ولی با اختلاف زیباترین و مفیدترین کلاس‌های این ترم رو داشته و ما کلی از چیزهایی که توی سی یاد گرفتیم از ایشون یاد گرفتیم. هر جلسه اسکرینشو شیر می‌کنه و چیزایی بهمون یاد میده که برگای کل کلاس میریزه وسط کلاس(مانیتور؟). آره خلاصه، خوشم میاد که وقتی همه از این زبان بنده خدا فرار میکنن، این هنوز بهش وفادار مونده و روش مسلطه.

 فیلم، کتاب، و بقیه‌ی امور زیبا: فیلم به شدت کم دیدم و ناراضیم چون اگه اراده میکردم می‌تونستم وقتشو گیر بیارم و ببینم ولی ندیدم. فقط گتسبی رو دیدم که خب اون هم صرفا فیلم وفاداری بود به کتاب وگرنه آنچنان درخشان و زیبا نبود. 

کتاب خوب خوندم. آقا این ویدیو رو ببینید. من بعد از این کلا متحول شدم و می‌تونم هزار بار دیگه هم ببینمش. البته حضور تیم اوربون زیبا هم بی‌تاثیر نبود توی دوست داشتنش، ولی غیر از اون هم یکی از قشنگ‌ترین و حساب‌شده‌ترین ویدیوهایی بود که تا حالا توی یوتوب دیدم. و چیا خوندم؟ رستاخیز،گتسبی، آبلوموف، عادت‌های اتمی، و ناداستان شماره‌ی 006. و کوارتت و کار عمیق هم دستمه و وسطاشون هستم. از بین این‌ها، آبلوموف و گتسبی با اختلاف خیلی زیاد بهترین‌ها بودن. 

بذارید از موسیقی هم بگم. اوایل پاییز، آخر کلاس، استادم گفت: "خب، کتاب چی آوردی که بریم سراغ آهنگ بعدی؟ شوپن رو داری؟" گفتم نه. و همین سوال با چند تا دیگه از زیبایان کلاسیک تکرار شد. آخرش گفت پس بذار خودم یه آهنگ پیدا کنم بهت بدم. رفت توی پی‌دی‌افای موبایلش و این رو گذاشت جلوم. و آقا، خیلی صحنه‌ی زیبایی بود :)) من یه دو سال پیش اینو شنیده بودم و گفته بودم احتمالا تا آخر عمرم نمی‌تونم بزنمش. اولش فکر کردم داره شوخی می‌کنه، ولی فهمیدم جدیه و بعد کلاس جست‌وخیزکنان اومدم توی ماشین و به مامان گفتم :)) و هنوز هم دارم روش کار می‌کنم البته :دی

در مورد گوش دادن به موسیقی، کلاسیک خیلی گوش دادم. در واقع من سه ماهیه سعی کردم به یه اصلی وفادار باشم و اون هم اینه که شب برای استراحته. و خب تا حد خوبی بهش عمل کردم. یعنی اینجوری نیست که همیشه برسم به کارام و واقعا کاری نداشته باشم، نه اتفاقا بیشتر وقت‌ها نمی‌رسم، ولی با جمله‌ی طلایی"دندت نرم خواستی توی طول روز وقت هدر ندی" معمولا دیگه از ده شب ول میکنم همه چی رو و موسیقی گوش میدم و کتاب می‌خونم. و این شکلی شده که زیباترین شب‌های کل عمرم رو دارم میگذرونم. 

و به عنوان آخرین مورد، چند روزی هست که برگشتم به مینیمالیسم دیجیتال. از دو تا اپ در راستای انجامش استفاده میکنم که تا الان خیلی کمک کردن و البته میذارم یکم بیشتر بگذره و مطمئن بشم کاملا جواب میده و بعدا توی کانال معرفیشون میکنم :)) ولی خیلی خیلی این روش از زندگی رو بیشتر ترجیح میدم. موبایلو میندازم یه گوشه و برای چهار پنج ساعت دست بهش نمی‌زنم و واقعا به طرز عجیبی بهره‌وری روزهام بیشتر میشه.

با چیاااا، زمستونو سر می‌کنم؟

دانشگاه: در مورد دانشگاه حرف خاصی ندارم. باید درس بخونم و امتحانای ترمم رو بدم که خب می‌خونم و میدم :)) 

کتاب: بعد از تموم کردن کوارتت و کار عمیق، هدفم خوندن این‌هاس:  هنر سینما، جنگل نروژی، محاکمه، نماد گمشده و همنوازی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها. حالا بیشتر هم شد که بهتر.

فیلم: در مورد فیلم، راستش تصمیم‌های جدی‌ای دارم. دوست دارم عمیق بشم توی سینما و البته از اون هنر سینمای بالا هم مشخصه. میخوام فیلم‌های کلاسیک زیادی رو ببینم. هیچکاک ببینم، برگمان ببینم، فورد ببینم. داشتم چند وقت پیش هم به دوستم میگفتم که خوشم نمیاد فیلمی رو ببینم و رد بشم و ته نقدی که میتونم ازش بگم و بنویسم این باشه که قشنگ بود یا دوستش نداشتم. دوست دارم یکمی بیشتر بفهمم و بتونم بیشتر درک کنم سینما رو. و اون کتابه هم البته فکر کنم خیلی کمک کنه.

راستی یادم رفت، دیگه کم‌کم داره شش ماهی میشه که فرانسوی دارم می‌خونم :)) اونقدرها با سرعت پیش نرفتم و پیشرفت نکردم، ولی خب اصلا از اول هم قرار نبوده که این شکلی باشه. فرانسوی رو کاملا دلی و فقط از روی علاقه دارم می‌خونم و همین آهسته و پیوسته خوندنش هم تا الان کلی بهم چسبیده و دوستش داشتم. و این سه ماه هم ادامه میدمش و اگه وقت کنم(که بعید هم هست)، از منبعی غیر از دولینگو هم کارش میکنم. البته احتمالا ترجیح بدم وقت بیشتری روش نذارم و اولویت رو بذارم روی همون تقویت انگلیسی.

همین. زمستون خوبی داشته باشید :)