خیلی وقتها زمانی که نت آهنگها رو در میآوردم، تا مدت خیلی زیادی دیگه نمیتونستم به اون آهنگ گوش بدم. همیشه برام فکر کردن بهش عجیب و جالب بود. چون این شکلی بود که برای نوشتن بعضی نتها باید دهها بار پشت سر هم اون آهنگ رو ریپلی میکردم، و از یک جایی به بعد اتفاقی که میافتاد این بود که فقط نت میموند و معنا از دست میرفت. در واقعیت نت قراره وسیله باشه برای انتقال یک چیز بالاتر. قراره ملودیای رو منتقل کنه که پشتش احساس و خلاقیت آهنگسازش بوده، ولی با تکرار و فکر نکردن به این، انگار تا همون درجهی "وسیله" پایین میاومد. مثل موقعهایی که صد بار یک کلمه رو پشت سر هم تکرار میکنی و از یک جایی توی ذهنت عجیب میشه تکرار کردنش.
میترسم که چیزهای دیگه برام این شکلی بشن. معمولا از تلاش کردن، و در واقع زیاد تلاش کردن برای چیزها نمیترسم. تلاش کردن چیزی هست که من معمولا توش خوب هستم. ولی میترسم که تلاش کنم، و اگه خودم یا یک نفر وسط اون همه تلاش ازم پرسید "خب، حالا برای چی؟ تهش چی دقیقا؟"، خیره بشم و هیچی نتونم بگم. ندونم معنای پشت همهی کارهام چیه.
انگار کمکم دوباره داره یادم میاد چرا اونقدر دنبال فلسفه خوندن بودم.
- پرهام
- يكشنبه ۹ بهمن ۰۱
- ۰۱:۲۸